هرودوت میگوید که ایرانیان از 5 سالگی تا 20 سالگی آموزش میبینند و پس از آن است که به ارتش پارس میپیوندند و خدمت اجتماعی رسمی خود را آغاز میکنند. از دید هرودوت محورهای این آموزشِ درازمدتِ 15 ساله، عبارت است از سوارکاری، تیراندازی و راستگویی. واژهای که هرودوت برای جمعبندی این آموزش مورد استفاده قرار داده، به معنای آزاده بودن است.هرودوت همچنین نقل میکند در این مدت مغان به ویژه در زمینه موسیقی، قصهگویی و اساطیر و مهارتِ داوری و قضاوتِ درست ،کودکان را آموزش میدهند و خود در این زمینهها بیش از همه آموزش میبینند.
آنچه هرودوت در مورد آموزش ایرانیانِ باستان میگوید، در آثار نویسندگان دیگری مانند استرابون هم یافت میشود. این مورخ میگوید که آموزش ایرانیان از 5 سالگی تا 24سالگی ادامه مییابد و پس از آن است که فرد به ارتش میپیوندد و بعداز آن هم همه تا 50 سالگی به مشقِ پرتاب نیزه ادامه میدهند. گزنفون سنِ بلوغ اجتماعی و ورود به خدمت ارتش را در میان ایرانیان در26 سالگی میداند و معتقد است که جوانان ایرانی 5 تا16 ساله کودک دانسته میشوند و از انجام کارهای عمومی معاف هستند، آنگاه بین 16تا 26 سالگی نوجوان دانسته میشوند و برخی از کارها را بر عهده میگیرند و تنها پس از26 سالگی است که پسران، مرد دانسته میشوند و به ارتش میپیوندند.
عناصر آموزش و پرورش ایرانیان بهتر از همه جا، در کتاب پرورش کوروش (کوروپدیا) ثبت شده که توسط مورخی به نام گزنفون – از معاصران هرودوت- نوشته شده است. گزنفون در این کتاب رموز آموزش و پرورش ایران را برای حاکمان دولتشهرهای یونانی توضیح میدهد، تا بر مبنای آن فرزندان خود را تربیت کنند و بتوانند به نتایج درخشانی مانند کوروش دست یابند. یعنی کسی که در متون یونانی آن دوران هم، مانند متون عبری و بابلی و مصری و پارسی، همواره همچون ابرانسانی ستوده میشد.
در متون یاد شده، به برخی جزئیات آموزش ایرانیان اشاره شده، که مقایسه آن با آنچه در میان برخی از اقوام همدورانشان رواج داشته، میتواند جالب باشد. مثلا یکی از مراحلی که یک نوجوان ایرانی میبایست حین آموزش خود پشتسر گذارد، دورهای بوده به نام کردَک. این دوره عبارت از آن بوده که نوجوان باید به تنهایی یا به همراه یکی دو نفر از دوستانِ همسن و سالش، به تنهایی به درون کوهها و جنگلها برود و چند شب را بدون کمک گرفتن از بزرگسالان سپری کند. از نوجوان انتظار میرفته که در این دوران برای تهیه غذا بتواند شکار کند و فنون بیتوته کردن در طبیعت را نیز به خوبی فرا گرفته باشد.
هرودوت به این نکته اشاره میکند که نوجوانان گهگاه در این دوره به خانههای روستایی دستبرد میزدند و کمی غذا بدون اجازه برمیداشتند، اما اگر در زمان انجام این کار دیده میشدند، بعدا توسط معلمانشان تنبیه میشدند.
رسمی که تا حدودی به این کار شباهت دارد،اما هدفی بسیار متفاوت را دنبال میکرد در میان اسپارتیهای همان دوران وجود داشته است. چنان که میدانیم، اکثریت مردم اسپارت برده بودند و تنها گروهی اندک از آنها که از کودکی با خشونت زیاد برای جنگیدن آموزش میدیدند، بهاصطلاح آزاد بودند. اسپارتیها در خانههایی عمومی مانند پادگان زندگی میکردند و همواره ناچار بودند شورش بردگان را – که با سختی و خشونت بسیار با آنها رفتار میشد- سرکوب کنند.
یکی از مراحل آموزش اسپارتیهای نوجوان این بود که میبایست پیش از پذیرفته شدن به گروه افراد بالغ، شبی را در خارج از خانه بگذرانند، و به خانه یکی از بردهها شبیخون بزنند و یکی از مردان برده را به ضرب کارد از پای در آورند. مرور شیوهای که ایرانیان باستان آموزش میدیدند و مقایسه آن با رسومِ رایج در میان مردمانِ همعصرشان، شاید بتواند به ما کمک کند تا درباره دلایل برتری چشمگیرشان درکی عمیقتر پیدا کنیم.